به نام خدا
آگاهی ی و چشم ناظر تاریخ
یادداشتی بر فیلم اجساد عالیمقامها، اثر فرانچسکو رزی، محصول ایتالیا، ۱۹۷۶
Illustrious Corpses 1976
فیلم شناختهشدهای است و بحثهای زیادی درباره آن شکل گرفته. از صحنه ابتدای فیلم گرفته (بازدید از اجساد مومیایی) که در فضایی شبیه گور-دخمه (کاتاکومب) های مسیحی برگزار میشود، تا صحنه پایانی فیلم (بازدید از مجسمههای یونانی-رومی در موزهای مدرن)، از شجاعت و عدالتخواهی بازرس روگاس گرفته، تا پستی و حقارتِ قضات کشته شده، از نمایش خیانتهای حزب کمونیست گرفته، تا صحنه مهمانی فیلم که جنگ زرگری و دست به یکی کردن احزاب ظاهرا مخالف ی را روشن میکند، همه و همه قابل بحث اند و مهم. اما من میخواهم اینجا برداشت خودم را از فیلم بیان کنم. مسالهای شخصی که با دیدن این فیلم، بار دیگر برایم زنده شد. از اینجا به بعد، این نوشته از صورت رایج نقد فیلم، کمی فاصله میگیرد و به بیان یک سوال و دغدغه شخصی نزدیک میشود. دغدغهای که بیشتر برای من یک سوال ذهنی است، تا یک راهحل و پاسخ. سوال این است: حقیقتِ بعضی از حوادث، گاهی در همان زمان رخ دادن معلوم میشود، گاهی چند روز بعد، گاهی ماهها و سالها به طول میانجامد، گاهی نیز گذر قرنها حقیقت یک حادثه را روشن میکند، و نیز حقیقت بعضی از رخدادها برای همیشه مسکوت میماند و هیچگاه روشن نمیشود. همانطور که حقیقت بسیاری از حوادث تاریخی، امروز برای ما روشن نیست و چه بسا در همان زمان هم بسیار مبهم بوده. گزارشات تاریخی، چه در زمان وقوع حادثه نوشته شوند، و چه قرنها بعد از آن، همیشه تحت تاثیر -خودآگاه یا ناخودآگاه- تمایلات و منافع شخصی، گرایشات اجتماعی، تعلقات ی و نیز عقدههای درونی شخص نویسنده و گزارشگر تاریخ قرار میگیرند و همین گزارشات نیز موقع خوانده شدن، تحت تاثیر -خودآگاه یا ناخودآگاه- منافع و امیال خواننده فهم و تفسیر میشوند، و مورد خوانش قرار میگیرند. حوادث بسیاری هستند که هیچ گزارش تاریخیای از آنها ثبت نمیشود و از چشم ناظر تاریخ پنهان میمانند. و نیز حوادث بسیارِ دیگری هستند که به شکلی غیرواقعی -و گاه وارونه- به چشم ناظر تاریخ نمایانده میشوند. در یک نگاه شکگرایانه، اگر فهم تاریخ (حداقل فهم تاریخ معاصر) را مقدمه شکلگیری آگاهی ی بدانیم، چگونه میتوان از مردم عادی، توقع فهم ی داشت، زمانی که رسیدن به آگاهی ی، حتی برای قشر متفکر و روشنفکر نیز کاری به شدت دشوار است. شخصا در زندگی روزمره به افرادی برخوردهام که حتی حروف الفبا را هم به درستی نمیدانند. چه بخواهیم، چه نخواهیم، مردم عادی عمدتا باید از صبح تا شب کار کنند تا نانی به دست آورند و در نهایت نه پول خرید کاغذ و کتاب را دارند، نه فراغت لازم برای مطالعه و تحقیق را، و چه بسا دغدغهای هم برای فهم حقیقت نداشته باشند. در صحنه پایانی فیلم، مردمی را میبینیم که به خیابان آمدهاند. قبل از آن مکالمه دو نفر را میشنویم. میگویند: باید مساله را از مردم مخفی کنیم، نمیتوانیم حقیقت را بگوییم. این صحنه بسیار مختصر، اما سوال ذهنی مرا زنده کرد. زمانی که تنها عده اندکی، به واسطه نزدیکی به برخی محافل، از آنچه واقعا در حال روی دادن است آگاهی دارند و همان عده اندک نیز تصمیم میگیرند بنابر مصلحتهایی، تقیه کنند و مساله را مسکوت بگذارند، چگونه میتوان از مردم کوچه و بازار توقع فهم ی داشت. این نوشته مختصر ممکن است در نظر عدهای، نوعی شکگرایی» و یا توهم توطئه» جلوه کند، اما به هرحال نمیتوانم سوال همیشگی ذهنیام را پنهان کنم، و البته هرکسی بالاخره، باید شجاعت طرح سوال ذهنیاش را پیدا کند، چرا که برای اندیشیدن، باید شجاعت داشت. اجساد عالیمقامها، فیلمی ی (و نه تزده) است از کارگردانی که دارای جرات و جسارت اندیشیدن است. امیدوارم تماشای فیلم برای شما نیز لذتبخش باشد، و سوالبرانگیز. پایان.
معرفی فیلم ماجرای ماتئی اثر فرانچسکو رزی
معرفی فیلم انتخاب هابسن اثر دیوید لین
نقد فیلم اجساد عالیمقامها اثر فرانچسکو رزی
نیز ,ی ,فیلم ,سوال ,فهم ,حقیقت ,و نیز ,و چه ,چشم ناظر ,از مردم ,ی و
درباره این سایت